رقص قدرت در خاورمیانه: ترامپ، پکن و بازی اعراب
پس از سفر پرمخاطره دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، به خلیج فارس – که نخستین سفر رسمی خارجی او بود – صفحه شطرنج ژئوپلیتیکی خاورمیانه در حال بازترسیم است. برای چین، بازیگری کلیدی در چشمانداز اقتصادی و استراتژیک این منطقه، پیامدهای این رویداد قابل چشمپوشی نیست.
استقبال فوقالعادهای که از ترامپ در عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی به عمل آمد، واقعیتی آشکار را نمایان میسازد: رهبران خلیجفارس که پیشتر با رویکرد محتاطانه جو بایدن، رئیسجمهور پیشین آمریکا مواجه بودند، احتمالاً «ملیگرایی فراملی» ترامپ را گزینهای امنتر تلقی میکنند.
قراردادهای چند تریلیون دلاری امضاشده در طول این سفر – در حوزههای هوش مصنوعی، فناوری و مالی – فراتر از قراردادهایی سودآور برای شرکتهای آمریکایی هستند. آنها نشانهای از چرخش عامدانه کشورهای خلیجفارس بهسوی تعمیق روابط با اقتصادی است که ممکن است بار دیگر رونق بگیرد.
این بازآرایی، برای پکن پرریسک است. چین سالها تلاش کرده تا خلیج فارس را به شریکی حیاتی برای واردات انرژی، پروژههای زیرساختی و ابتکار کمربند و جاده خود تبدیل کند. اما تمرکز شدید ترامپ بر جذب سرمایه خلیجی به بازارهای آمریکا – با پشتیبانی دهها مدیر ارشد شرکتی – تهدیدی برای دسترسی چین به مسیر دلارهای نفتی است؛ مسیری که پکن به آن برای احیای اقتصادیاش امید بسته.
جسورانهترین اقدام ترامپ اما نه فقط در ریاض، ابوظبی یا دوحه، بلکه در دمشق رخ داد. لغو تحریمها علیه سوریه، که به پیشنهاد متحدان منطقهای جدیدش یعنی عربستان سعودی، قطر و ترکیه انجام شد، نشانهای از تغییر جهتگیری راهبردی ایالات متحده است.
تصویری از جشن مردم در حمص سوریه پس از آنکه ترامپ در جریان سفر به عربستان اعلام کرد که قصد دارد تحریمهای سوریه را کاهش داده و روابط با دولت جدید آن را عادیسازی کند، گویای این تغییر است. در تاریخ ۱۳ مه، ترامپ در دیداری ۳۳ دقیقهای با رئیسجمهور سوریه، احمد الشرع، که میتوان آن را نادیده گرفتن بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل تعبیر کرد، راهبرد قدیمی آمریکا در خاورمیانه را زیر و رو کرد.
این اقدام جسورانه میتواند آغازگر دورانی تازه برای دمشق باشد؛ دورانی که ممکن است سوریه را به عضوی از بلوک دوستدار غرب در خاورمیانه تبدیل کند، مشروط بر آنکه رهبری آن کشور با مهارت پیش برود. سکوت دیپلماتیک متحدان پیشین سوریه، همچون ایران و روسیه – که روی بازگشت این کشور به صف خود حساب کرده بودند – نشانگر دگرگونی شدید در دینامیکهای منطقهای است.
استقبال پرشور از این تصمیم پیام روشنی دارد. رهبران خلیجفارس که نگران نفوذ بیش از حد اسرائیل بر سیاست آمریکا هستند، اکنون فرصتی میبینند برای بازتعریف ائتلافها مطابق با منافع خودشان. این تغییر همچنین با خواستههای بسیاری از سوریها همراستاست؛ آنها خواهان بازگشت به دنیای عرب و عادیسازی روابط بینالمللی بهعنوان راهی برای رسیدن به ثبات و بهبود اقتصادیاند.
برای چین، این شکاف هم فرصت است و هم تهدید. پکن سالهاست که خود را بهعنوان میانجیای بیطرف در خاورمیانه معرفی کرده، و با تکیه بر اصل «عدم مداخله»، اعتماد بسیاری از کشورهایی را جلب کرده که نسبت به غرب بدبیناند.
اما اقدام ترامپ در سوریه – همانند تلاشش برای آتشبس در یمن و مذاکره درباره غزه – میتواند افکار عمومی عرب را نسبت به آمریکا تغییر دهد. چین نمیتواند جذابیت یک رهبر آمریکایی را که حاضر به اقدامات بزرگ است و همزمان تضمینهای امنیتی ملموس به کشورهای خلیجفارس ارائه میدهد، دستکم بگیرد.
محاسبه کشورهای خلیجفارس روشن است: آنها میخواهند از هر دو جهان بهترینها را داشته باشند. از آمریکا، فناوری پیشرفته، حمایت نظامی و دسترسی به ساختار مالی والاستریت؛ از چین، زیرساختهای ارزان، شراکتهای انرژی پایدار و دولتی که در امور داخلی دخالت نمیکند.
این توازن در حال حاضر در سرمایهگذاری کشورهای خلیجفارس در شرکتهای فناوری چینی قابل مشاهده است. اما پیام ترامپ به قطر – که گفت «آمریکا از شما محافظت خواهد کرد» – نقطهضعف پیشنهاد چین را روشن میکند. پکن در حالیکه کارآمدی توسعهای را عرضه میکند، اما نمیتواند سودآوری یا پرستیژ بازارهای آمریکا را ارائه دهد.
شاید مهمترین پیامد سفر ترامپ، نه در واشنگتن یا پکن، بلکه در درون دنیای عرب نهفته باشد. کشورهای خلیجفارس در حال الگوبرداری از مدل توسعه ساحلبهداخل چین هستند. آنها میلیاردها دلار را به سرتاسر منطقه تزریق میکنند.
این نسخهی بالقوهای از نوعی رنسانس عربی است که سرمایهگذاریهای دولتی به سبک چینی را با پویایی بخش خصوصی آمریکایی تلفیق میکند و میتواند تعریف جدیدی از خاورمیانه ارائه دهد. برای چین، این به معنای ورود به مرحلهای جدید از رقابت است؛ مرحلهای که در آن باید ابزارها و مدلهای جدیدی ارائه کند تا عقب نماند.
چین بزرگترین شریک تجاری منطقه خلیج فارس است. در سال گذشته، حجم تجارت چین با کشورهای عربی از ۴۰۰ میلیارد دلار فراتر رفت. چین همچنین بزرگترین خریدار نفت خاورمیانه است – جایگاهی که احتمالاً تغییر نخواهد کرد. اما سفر ترامپ به خلیج فارس، راهبرد منطقهای چین را به چالش کشیده است.
اگر چین بخواهد نفوذ خود را حفظ کند، باید فراتر از دیپلماسی چکنویسی برود و چیزی را ارائه دهد که واشنگتن نتواند: چشماندازی منسجم برای ثبات خاورمیانه که با خواستههای اعراب هماهنگ باشد.
چین ابزارهایی در حوزه قدرت نرم دارد که مزیتهایی منحصربهفرد به آن میدهد. خودروهای برقی چینی با ترکیب قیمت مناسب و طراحی نوین، در خیابانهای شهرهای خاورمیانه رایج شدهاند. پلتفرمهای دیجیتالی مانند تیکتاک و نوآوریهایی چون راهحلهای هوش مصنوعی شرکت DeepSeek، فرهنگ جوانان و سبک کسبوکار منطقه را دگرگون کردهاند. حتی محصولات فرهنگی مانند عروسکهای Labubu از Pop Mart، نشان از نفوذ فرهنگی رو به رشد چین دارد.
دیپلماسی لبخند پکن، قراردادهای زیرساختی را تکمیل میکند و نفوذ چین را برای افکار عمومی عرب قابلقبولتر میسازد. قابلتوجه آنکه، پکن به یکی از مقاصد اصلی سفرهای تجاری میلیاردرهای عربی تبدیل شده است؛ پروازهای میان پایتختهای خلیج فارس و پکن پر از معاملهگران است که به دنبال همکاری در حوزههایی مانند فینتک، انرژیهای تجدیدپذیر و رباتیک هستند.
نزدیکی مجدد آمریکا و کشورهای خلیج فارس بهمعنای شکاف میان چین و اعراب نیست. بلکه نشان میدهد که این منطقه در حال یادگیری هنر «تأمین منافع از چند قطب» است.
میان شعار «آمریکا را دوباره عظمت ببخشیم» و «احیای بزرگ ملت چین»، یک چیز روشن است: رهبران عرب اولویت را به دستورکارهای ملی خود میدهند.
بازتنظیم خاورمیانه توسط ترامپ، زنگ هشداری است برای پکن. این تحول نشان میدهد که چین باید رویکردش را ارتقاء دهد. در این عصر جدید، سخنان زیبا کافی نیست. اگر پکن بخواهد دستاوردهای اخیرش در خاورمیانه را حفظ کند، باید نشان دهد که شراکتهایش، ارزشی قابلاعتماد و ملموس ارائه میدهند.
منبع: